रीहऌॠऋँ مـــن و تـــو ऋँॠऌहरी

▒▒ عشق من ، دلتنگم ، غمگینم و خسته. دلم برای با تو بودنها تنگ شده. دلم برای خنده های زیبایت تنگ شده. عشق من برگرد. برگرد و عاشق خسته ات را دوباره به اوج ببر که حال وقت رفتن نبود ، وقت تنهایی نبود و من ، و من طاقت خالی ماندن دستانم را ندارم. برگرد و بازهم دستانم را گرمی بخش . برگرد و باز هم دلم را نورانی کن ، که همانا تو معشوق من هستی و همیشه خواهی بود ▒▒

خسته ام...

 

www.man.o-to.lxb.ir

 در خویش خسته‌ام!تکرار می‌شود همه‌ی لحظه‌های درد

دیگر ستاره‌های یخی نیز رفته‌اند…

 

ماه از درونِ شب به زمین فحش می‌دهد
تکرار می‌شود همه‌چیزی به رنگِ زرد

 

بنگر؛ آغوشِ خنده به رویم شکسته‌است
از شاخه‌های درختی که کشته شد
“تابوتِ مردنِ پرواز” زنده‌است
دیگر همیشگی شدنِ شعر مرده‌است.

 

 از خویش خسته‌ام

 هر چیزِ تازه در دلِ من می‌شود سیاه
هر رنگِ تازه در نظرم می‌شود تباه
هر روز می‌شکند ریسمانِ من
هر روز پاره می‌شود ایمانم از گناه

 

 از هم گسسته‌ام

 هر چیزِ خوب تو گویی دروغ بود
حتی ستاره‌های یخی نیز مرده‌اند
دیگر ادامه‌ی این راه بسته‌است
حتی خدای من امروز
خسته‌است.

[ یک شنبه 4 تير 1391برچسب:شعر,شعر خستگی,شعر عاشقانه,شعر غمگین, ] [ 23:29 ] [ ミ نویسنده : مسعود ミ ] [ ]


سکوت بی پایان...

 

 

www,man.o-to.lxb.ir

تنها ، بی همزبان ، خسته و یک سکوت بی پایان ... 

در آغوش تنهایی ، آرام اما از درون نا آرام ... 

میخوانم همراه با سکوت ترانه دلتنگی را ... 

میدانم که کسی صدای مرا نمیشنود ، اما چاره نیست باید سکوت این لحظه ها را با فریادی بی صدا شکست ! 

همدلی نیست اینجا که با دل همنشین شود ، همدردی نیست که با قلبم همدرد شود ، همنفسی نیست که به عشقش نفس بکشم ! 

سکوت ، سکوتی در اعماق یک قلب بی طاقت ، مثل این دلشکسته که به امید طلوعی دوباره ، امشب را تا سحر بیدار نشسته ! 

دیگر صدای تیک تیک ساعت نیز بیصداست ، زمان همچنان میگذرد اما خیلی کند! 

انگار عاشق این لحظه هاست ، با ما نامهربان است ، دوست دارد لحظه های تنهایی را ! 

خواستم همزبانم دل تنهایم باشد ، انگار که این دل نیز در حسرت روزهای عاشقیست! 

و تنها سکوت در فضای دلگیر خانه ، حس میکنم بیشتر از هر زمان بی کسی را ! 

قطره ای اشک در چشمانم حلقه زد ، بغض گلویم شکست ، و اینبار چند لحظه ای سکوت با صدای گریه هایم شکست 

اشکهایم تمام شد ، دوباره آرام شدم ، سکوت آمد و دوباره آن لحظه ی تلخ تکرار شد!
[ جمعه 2 تير 1391برچسب:شعر,شعر عاشقانه,متن غمگین,متن عاشقانه,شعر غمگین,متن غمگین از تنهایی, ] [ 22:2 ] [ ミ نویسنده : مسعود ミ ] [ ]


صدای سکوت...

صدایی زیباتر از صدای سکوت نیست ، در این دنیا دلی عاشقتر از یک دل تنها نیست

 

به دنبال یک بازی زیبا ، رنگ دلها همیشه سیاه ، من با بقیه فرق دارم تا آخرش بیا….

 

وعده ی دروغ ، لحظه هایی شلوغ، تپشها تندتر بیقراریها بیشتر ، نمیگذرد این ساعتهای نفسگیر!

پاسخی نمیشنوم ، به خواب نمیروم ، و باز هم شب زنده داری و بی تابی برای کسی که ارزشی برایم قائل نیست ، برای کسی که دلش در کنارم نیست برای کسی که نمیفهمد ، نمیداند ، نمیبیند!

همه چیز پر از دروغ ، باز هم می آید آن غروب…

به انتظار چه کسی نشسته ای؟ باز هم هوس عاشقی کرده ای؟

آغوشت را به همه کس دادی و در آغوش همه کس خوابیدی …
 
 
گرمای تنت برای همه شد و سردی اش برای خودت، نجابتت را فدا کردی در راه دلت…

 باز هم باید بشنوی حرفای تکراری ، باور کنی و فکر کنی دلت اینبار نخواهد شکست ! از این فکرها نکن ، مثل من حرف همه کس را باور نکن

همه مثل همند شک نکن،بیش از این زندگی ات را به پای این و آن تباه نکن!
 
 
منبع: http://3ali3.com
 
[ پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:شعر,شعر عاشقانه,متن عاشقانه,انتظار,صدای سکوت,دروغ, ] [ 19:41 ] [ ミ نویسنده : مسعود ミ ] [ ]


شعری کوتاه از وصف یک دخترک 10 ساله

 

  ...این شعر گفته های دل مهربون خواهر کوچیکه خودمه...

 

اگر چشمان من دریاست......تویی فانوس شب هایش

اگر حرفی زدم از گل......تویی مفهوم و معنایش

اگر با عشقت شدم مست......تویی اغاز احساسش

 اگر شد چشمم پر از اشک ......تویی هرشب راز و نیازش

اگر قلبم ز عشق است......تویی ارامش فردایش

 اگر شد در دلم غوقا......تویی باعث و دلدارش

اگر شاهان عاشق هام......تویی سلطان احساسش

 اگر پاکم، زلالم همچو پاکان......تویی مظهر عشق و صداقت همچو باران

 

من با تمام وجودم هستی این شعر را برایت نوشتم تا بخوانی و بدانی شعرم نه قافیه دارد، نه ردیف و نه آهنگ دارد...اینها همه حرف دلم بود...همین!!!

 

[ شنبه 27 خرداد 1391برچسب:شعر,شعر کودکانه کوتاه,عاشقانه, ] [ 15:48 ] [ ミ نویسنده : مسعود ミ ] [ ]


صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد