می بینی؟؟!!
کودکان گل فروش را مي بيني !؟
مردان خانه به دوش
دخترکان تن فروش
مادران سياه پوش
کاسبان دين فروش
محرابهاي فرش پوش
زبانهاي عشق فروش
انسانهاي آدم فروش
همه را مي بيني .... ؟!
▒▒ عشق من ، دلتنگم ، غمگینم و خسته. دلم برای با تو بودنها تنگ شده. دلم برای خنده های زیبایت تنگ شده. عشق من برگرد. برگرد و عاشق خسته ات را دوباره به اوج ببر که حال وقت رفتن نبود ، وقت تنهایی نبود و من ، و من طاقت خالی ماندن دستانم را ندارم. برگرد و بازهم دستانم را گرمی بخش . برگرد و باز هم دلم را نورانی کن ، که همانا تو معشوق من هستی و همیشه خواهی بود ▒▒
کد آهنگ برای وبلاگ همراه با پخش کننده زیبا
توجه : شما میتونید هر آهنگی رو که دوست دارید برام کامنت بزارید تا کد رو براتون ارسال کنم.
برای دریافت کد روی اسم خوانندگان مورد نظر کلیک کنید
نکته : شما میتوانید اهنگ را همان لحظه گوش دهید اما اول اهنگ این وبلاگ را قطع کرده و راحت اهنگ خود را گوش داده و کد را کپی کنید.موفق باشید
...ادامه کد موزیک در ادامه مطالب...
دختر کوچولو و پدرش از رو پلی میگذشتن.
پدره یه جورایی می ترسید، واسه همین به دخترش گفت :
«عزیزم، لطفا دست منو بگیر تا نیوفتی تو رودخونه.»
دختر کوچیک گفت :
نه بابا، تو دستِ منو بگیر.. پدر که گیج شده بود با تعجب پرسید:
چه فرقی میکنه ؟؟؟ !!!
دخترک جواب داد: اگه من دستت را بگیرم و اتفاقی واسه م بیوفته،
امکانش هست که من دستت را ول کنم.
اما اگه تو دست منو بگیری،
من، با اطمینان، میدونم هر اتفاقی هم که بیفته،
هیچ وقت دست منو ول نمی کنی.»
دخترک کفش های صورتی رنگش را به آرامی به زمین کوبید تا بتواند نگاه متصدی تاکسی سرویس را جلب خودش کند اما او سرش شلوغ تر از این حرف ها بود
دخترک دوباره ولی این بار کمی محکم تر به زمین کوبید وصدای کفش های جق جقه دارش را با صدای سرفه اش همراه کرد و گفت : آقا ببخشید یه ماشین می خواستم برای بهشت.
اما بازهم جوابی نشنید – روی انگشتان پایش ایستاد– دستان کوچکش را بالای پیش خوان آورد وکمی تکان داد – جیرینگ- جیرینگ – صدای النگوهایش بود – متصدی که تازه فهمیده بود دختر بچه ای پشت پیشخوان ایستاده آن تلفن قدیمی را زمین گذاشت و با لحنی تندگفت:
ماشین برای کجا؟ دخترک سرش را پایین انداخت - گره روسری اش را سفت کرد وگفت: یه ماشین برای بهشت- اگه لطف کنید . متصدی عینک ته استکانی اش را به آن ابروهای به هم پیوسته اش چسباند و با لحنی نه چندان دلچسب گفت: منظورت بهشت زهرا ست دیگه – میشه پنج هزارتومن - دست توی کیف زرد رنگش که شبیه یک خرگوش بود کرد و چند سکه ی 50 تومانی روی پیشخوان گذاشت و گفت:
میدونم خیلی زیاده ولی عیبی نداره باقیش برای خودتون – متصدی که انگار خیلی از دست دختر بچه ناراحت شده بود – محکم روی میز کوبید و گفت: برو با مامانت بیا بچه جون -دخترک درحالی که لب بالایی اش را آورده بود روی لب پایینی اش گفت: ندارم-متصدی تمام سکه ها را برداشت و ریخت جلوی پای دخترک و گفت: نداری - خب برو از مامانت بگیر . باز هم دخترک جوابش یک کلمه بود . ندارم !
خم شد - سکه هارا برداشت و در کیف کوچکش گذاشت – سرش پایین بود و داشت به سمت در خروجی حرکت می کرد که ناگهان به سمت متصدی برگشت و گفت:راستی شما از کجا می دونین که مامانی من تو بهشته یا اصلا از کجا می دونین که اسم مامانم زهراست.
متصدی چشم هایش را گرد کرد - ابروهایش را یکی یکی بالا انداخت و با لحنی متفاوت گفت:یعنی مامان نداری ؟
دختربچه دوباره همان کلمه را تکرار کرد : بله . ندارم!
از قرار معلوم عکس این دو پرنده در کشور اوکراین گرفته شده است و میلیون ها نفر در کشور آمریکا و اروپا با دیدن این عکس ها گریه کرده اند. عکاس این عکس ها آنها را به بالاترین قیمت ممکن به روزنامه های فرانسه فروخته است و تمام نسخه های روزنامه در روز انتشار این عکس بطور کامل فروخته شده است.
... دیدن تصاویر در ادامه مطالب...
زمان به انتهای شب رسیده بود،ولی هنوز عاشقانه بر روی تخته سنگی در کنار دریا نشسته بودند. دخترک در حالی که دسته ای از گل های یاس را با دو دستش گرفته بود و موهای افشانش در خنکای باد موج می زد،سرش را بر شانه ی پسرک گذاشت و به آرامی گفت:چرا فکر می کنی از اینکه همه ی آرزوهایم را تا آخر عمر به تو داده ام پشیمانم؟
پسرک لبخندی زد و مثل همیشه حق به جانب گفت:به خاطر اینکه احساسات کودکانه ات را هنوز هم با خودت داری، یا برای آدم حسابگری مثل من با اینکه عاشقانه تو را دوست می دارم هنوز هم بخشیدن همه ی آرزوهایم به تو کاری سخت و دشوار است و مطمئنم این بخشش تو هم ، تنها از روی احساسات بچه گانه ات است و چیزی نخواهد گذشت که همه ی آرزوهایت را پس خواهی گرفت .
دخترک از حرف های پسر ناراحت و غصه دار شده بود ، با لحنی آهسته و چهره ای اندوهگین به او گفت:اگر واقعا می خواهی راستی گفته هایم را باور کنی به خانه برو و گلدانی با خود بیاور ، آن لحظه ثابت می کنم که هیچوقت آرزوهایم را پس نخواهم گرفت
پسرک با خنده گفت:باز چه نقشه ای در سرت است؟
دخترک گفت: فقط برو
پسر به سوی خانه رفت و گلدانی را با خود به ساحل آورد.ولی هنگامی که برگشت خبری از دخترک بر روی تخته سنگ نبود، کمی به اطراف نگاه کرد ولی او را ندید.سپس در حاشیه های ساحل به دنبال او گشت ، ولی باز هم اثری از او نبود و سپس با صدای بلند شروع کرد به صدا زدن دخترک......
ساعت ها سراسر ساحل را گشت ولی جستجو های او نتیجه ای نداشت و در حالیکه دیگر خسته و بی رمق شده بود با گلدانی که در دست داشت کنار ساحل نشست و چشمانش را به دریا دوخت که ناگهان دید، دسته گلی از یاس های سفید بر روی امواج دریا به ساحل می آید...
***دانلود موزیک غمگین و شاد***
همراه با لینک دانلود
...ورژن جدید آهنگ فوق العاده زیبای «سخته» از فاتح نورایی...
فرمت:mp3
حجم فایل:4.27 مگابایت
لینک دانلود
http://masoudsingle.persiangig.com/audio/Fateh%20Nooraei%20-%20Sakhteh%5B1%5D.mp3
بقیه اهنگها در ادامه مطالب
این روزها
دلم اصرار دارد
فریاد بزند؛
اما . . .
من جلوی دهانش را می گیرم،
وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!!!
این روزها من . . .
خدای سکوت شده ام؛
خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا،
خط خطی نشود . . .!
سکوتی میکنم به بلندی فریاد...
فریادی که فقط و فقط خدا آگاه باشد
از راز دلم؛
از این روزهای تنهایی و دوری و...!!
تا پیش از این بر نادان میکردم سکوتم را
و اکنون بر دل و دیده و اهل دنیا!!
حسرت،که در این هجوم تاریکی
صدای سکوت دل هم به جایی نمیرسد...!
در خویش خستهام!تکرار میشود همهی لحظههای درد
ماه از درونِ شب به زمین فحش میدهد
تکرار میشود همهچیزی به رنگِ زرد
بنگر؛ آغوشِ خنده به رویم شکستهاست
از شاخههای درختی که کشته شد
“تابوتِ مردنِ پرواز” زندهاست
دیگر همیشگی شدنِ شعر مردهاست.
از خویش خستهام
هر چیزِ تازه در دلِ من میشود سیاه
هر رنگِ تازه در نظرم میشود تباه
هر روز میشکند ریسمانِ من
هر روز پاره میشود ایمانم از گناه
از هم گسستهام
هر چیزِ خوب تو گویی دروغ بود
حتی ستارههای یخی نیز مردهاند
دیگر ادامهی این راه بستهاست
حتی خدای من امروز
خستهاست.
تنها ، بی همزبان ، خسته و یک سکوت بی پایان ...
در آغوش تنهایی ، آرام اما از درون نا آرام ...
میخوانم همراه با سکوت ترانه دلتنگی را ...
میدانم که کسی صدای مرا نمیشنود ، اما چاره نیست باید سکوت این لحظه ها را با فریادی بی صدا شکست !
همدلی نیست اینجا که با دل همنشین شود ، همدردی نیست که با قلبم همدرد شود ، همنفسی نیست که به عشقش نفس بکشم !
سکوت ، سکوتی در اعماق یک قلب بی طاقت ، مثل این دلشکسته که به امید طلوعی دوباره ، امشب را تا سحر بیدار نشسته !
دیگر صدای تیک تیک ساعت نیز بیصداست ، زمان همچنان میگذرد اما خیلی کند!
انگار عاشق این لحظه هاست ، با ما نامهربان است ، دوست دارد لحظه های تنهایی را !
خواستم همزبانم دل تنهایم باشد ، انگار که این دل نیز در حسرت روزهای عاشقیست!
و تنها سکوت در فضای دلگیر خانه ، حس میکنم بیشتر از هر زمان بی کسی را !
قطره ای اشک در چشمانم حلقه زد ، بغض گلویم شکست ، و اینبار چند لحظه ای سکوت با صدای گریه هایم شکست
صدایی زیباتر از صدای سکوت نیست ، در این دنیا دلی عاشقتر از یک دل تنها نیست
به دنبال یک بازی زیبا ، رنگ دلها همیشه سیاه ، من با بقیه فرق دارم تا آخرش بیا….
عکس عاشقانه
نام فایل:تصاویر عاشقانه
تعداد تصاویر:70
فرمت : فایل فشرده rar
حجم: 6.65 مگابایت
عکس گلها
نام فایل:تصاویر گلها
تعداد تصاویر:59
فرمت : فایل فشرده rar
حجم: 9.88 مگابایت
...این شعر گفته های دل مهربون خواهر کوچیکه خودمه...
اگر چشمان من دریاست......تویی فانوس شب هایش
اگر حرفی زدم از گل......تویی مفهوم و معنایش
اگر شد چشمم پر از اشک ......تویی هرشب راز و نیازش
اگر قلبم ز عشق است......تویی ارامش فردایش
اگر شد در دلم غوقا......تویی باعث و دلدارش
اگر شاهان عاشق هام......تویی سلطان احساسش
اگر پاکم، زلالم همچو پاکان......تویی مظهر عشق و صداقت همچو باران
دست نوشته های یک عشق از دست رفته
... به نام انکه مروارید مهر را در صدف دل جای داد...
پیش از این گلهای سرخ و شقایقها و کبوتران و خورشید را بی نهایت دوست می داشتم اما اکنون از این ها دل برداشته ام و تنها تو را دوست دارم...ای سرچشمه ی عشق که در عین حال گل و شقایق و کبوتر و خورشید منی* وقتی که چشمهای تو را میبینم درد و اندوه خود را فراموش می کنم و چون تو را می بوسم حس می کنم که به کلی شفا پیدا کرده ام اگر سر خود را بر سینه تو بگذارم هفت آسمان بر فراز سرم پرواز می کند با این همه اگر بگویی تو را دوست می دارم به تلخی خواهم گریست....
...بی تو...با تو...
بی تو گریان،با تونالان، بی تو من همچون غبارم/ با تو سرمست و خندان،با تو من فصل بهارم
بی تو من خسته و بی روح،بی تو من تنها خاموش/ با تو من ازاد و یکرنگ با تو هر دردی فراموش
بی تو من غمگین و رسوا، بی تو من در اندوه و اهم/ بی تو دل خالی ز غمها،با تو عاری از گناهم
... خداحافظ...
بیا آغوش خود بگشا که دلتنگم از این دنیا،برای اخرین دیدار سرم بر سینه ات بگذار م تا ببوسم سینه ات و با تلخی بگویم: خداحافظ...
تو را دیدم پسندیدم ،سرا پا شعله گردیدم ،گل امید من بشگفت ندانستم که باید گفت، ز بعد اشنا یی ها به هنگام جدایی ها خداحافظ...
در این یک لحظه ی اخر جوابی همچنان خنجر نشسته بر دل زارم چگونه بر زبان آرم خداحافظ...
ای نازنین یار... مواظب خودت باش مواظب خودت باش مواظب خودت باش
I miss you...i love you 1388/7/22 time 10:10
...برهنه می آئیم
برهنه می بوسیم
برهنه می میریم
با این همه عریانی
هنوز قلب هیچکس پیدا نیست . .
بقیه در ادامه مطالب
داستان شماره 1...زخم هاي عشق
چند سال پیش در یک روز گرم تابستان پسر کوچکی با عجله لباسهایش را درآورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت. مادرش از پنجره نگاهش میکرد و از شادي کودکش لذت میبرد.
مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوي فرزندش شنا میکند .مادر وحشت زده به سمت دریاچه دوید و با فریاد پسرش را صدا زد. پسر سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود.... تمساح با یک چرخش پاهاي کودك را گرفت تا زیر آب بکشد. مادر از راه رسید و از روي اسکله بازوي پسرش را گرفت.
تمساح پسر را با قدرت میکشید ولی عشق مادر به کودکش آنقدر زیاد بود که نمیگذاشت او بچه را رها کند. کشاورزي که در حال عبور از آن حوالی بود، صداي فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را کشت. پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودي مناسب بیابد.
پاهایش با آرواره هاي تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روي بازوهایش جاي زخم ناخنهاي مادرش مانده بود. خبرنگاري که با کودك مصاحبه می کرد از او خواست تا جاي زخمهایش را به او نشان دهد پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخم ها را نشان داد، سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت: این زخم ها را دوست دارم ،اینها خراش هاي عشق مادرم هستند....
بقیه در ادامه مطالب
پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت: میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…
چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:
سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری کهقلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)
دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چراهیچوقت حرفاشو باور نکردم
خلاصه داستان ها در ادامه مطالب
متولدین فروردین: به جهان بیاموزید که عشق "معصومیت" است و از جهان بیاموزید که عشق "اعتماد" است
متولدین اردیبهشت : به جهان بیاموزید که عشق "صبر و تحمل" است و از جهان بیاموزید که عشق "بخشش و گذشت" است.
متولدین خرداد : به جهان بیاموزید که عشق "آگاهی" است و از جهان بیاموزید که عشق "احساس" است
متولدین تیر : به جهان بیاموزید که عشق "فداکاری" است و از جهان بیاموزید که عشق "آزادی" است.
متولدین مرداد : به جهان بیاموزید که عشق "شور و نشاط" است و از جهان بیاموزید که عشق "فروتنی" است.
متولدین شهریور : به جهان بیاموزید که عشق "نیاز" است و از جهان بیاموزید که عشق "کمال" است.
متولدین مهر : به جهان بیاموزید که عشق "زیبایی" است و از جهان بیاموزید که عشق "هماهنگی" است.
متولدین آبان : به جهان بیاموزید که عشق "هیجان" است و از جهان بیاموزید که عشق "تسلیم شدن" است
متولدین آذر : به جهان بیاموزید که عشق "صمیمیت" است و از جهان بیاموزید که عشق "وفاداری" است
متولدین دی : به جهان بیاموزید که عشق "عقلانی" است و از جهان بیاموزید که عشق "از خود گذشتگی" است.
متولدین بهمن : به جهان بیاموزید که عشق "اغماض" است و از جهان بیاموزید که عشق "یگانگی" است.
متولدین اسفند : به جهان بیاموزید که عشق "رحم و شفقت" است و از جهان بیاموزید که عشق "همه چیز" است.
بقیه تصاویر در ادامه مطالب
نامه آبراهیم به معلم پسرش خیلی حکیمانه و فوق العاده
زیبا و به زبانی ساده قابل درک وامروزی گفته شده ...
بقیه در ادامه مطالب
دوستان عزیزم برای اجرای بهتر این وبلاگ و سایر وبلاگ ها از مرورگر Google Chrome استفاده کنید