रीहऌॠऋँ مـــن و تـــو ऋँॠऌहरी

▒▒ عشق من ، دلتنگم ، غمگینم و خسته. دلم برای با تو بودنها تنگ شده. دلم برای خنده های زیبایت تنگ شده. عشق من برگرد. برگرد و عاشق خسته ات را دوباره به اوج ببر که حال وقت رفتن نبود ، وقت تنهایی نبود و من ، و من طاقت خالی ماندن دستانم را ندارم. برگرد و بازهم دستانم را گرمی بخش . برگرد و باز هم دلم را نورانی کن ، که همانا تو معشوق من هستی و همیشه خواهی بود ▒▒

می بینی؟؟!!

 

کودکان گل فروش را مي بيني !؟
 
مردان خانه به دوش
 
دخترکان تن فروش
 
مادران سياه پوش
 
کاسبان دين فروش
 
محرابهاي فرش پوش
 
زبانهاي عشق فروش
 
انسانهاي آدم فروش
همه را مي بيني .... ؟!
 
[ دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, ] [ 20:6 ] [ ミ نویسنده : مسعود ミ ] [ ]


کد موزیک وبلاگ

کد آهنگ برای وبلاگ همراه با پخش کننده زیبا

  

توجه : شما میتونید هر آهنگی رو که دوست دارید برام کامنت بزارید تا کد رو براتون ارسال کنم.

  برای دریافت کد روی اسم خوانندگان مورد نظر کلیک کنید

    نکته : شما میتوانید  اهنگ را همان لحظه گوش دهید اما اول اهنگ این وبلاگ را قطع  کرده و راحت اهنگ خود را گوش داده و کد را کپی کنید.موفق باشید 

 

 

»مسعود سعیدی...آهنگ دوباره*

 

 

 ...ادامه کد موزیک در ادامه مطالب...


ادامه مطلب


دخترک و دستان پدر

 

www.man.o-to.lxb.ir

 دختر کوچولو و پدرش از رو پلی میگذشتن.  
پدره یه جورایی می ترسید، واسه همین به دخترش گفت :
«عزیزم، لطفا دست منو بگیر تا نیوفتی تو رودخونه.»

دختر کوچیک گفت :  
نه بابا، تو دستِ منو بگیر.. پدر که گیج شده بود با تعجب پرسید:
 چه فرقی میکنه ؟؟؟ !!!  
دخترک جواب داد: اگه من دستت را بگیرم و اتفاقی واسه م بیوفته،
امکانش هست که من دستت را ول کنم.
 اما اگه تو دست منو بگیری،  
من، با اطمینان، میدونم هر اتفاقی هم که بیفته،
هیچ وقت دست منو ول نمی کنی.»

[ شنبه 10 تير 1391برچسب:, ] [ 2:23 ] [ ミ نویسنده : مسعود ミ ] [ ]


ندارم...

 

دخترک کفش های صورتی رنگش را به آرامی به زمین کوبید تا بتواند نگاه متصدی تاکسی سرویس را جلب خودش کند اما او سرش شلوغ تر از این حرف ها بود

دخترک دوباره ولی این بار کمی محکم تر به زمین کوبید وصدای کفش های جق جقه دارش را با صدای سرفه اش همراه کرد و گفت : آقا ببخشید یه ماشین می خواستم برای بهشت.

اما بازهم جوابی نشنید – روی انگشتان پایش ایستاد– دستان کوچکش را بالای پیش خوان آورد وکمی تکان داد – جیرینگ- جیرینگ – صدای النگوهایش بود – متصدی که تازه فهمیده بود دختر بچه ای پشت پیشخوان ایستاده آن تلفن قدیمی را زمین گذاشت و با لحنی تندگفت:

ماشین برای کجا؟ دخترک سرش را پایین انداخت - گره روسری اش را سفت کرد وگفت: یه ماشین برای بهشت- اگه لطف کنید . متصدی عینک ته استکانی اش را به آن ابروهای به هم پیوسته اش چسباند و با لحنی نه چندان دلچسب گفت: منظورت بهشت زهرا ست دیگه – میشه پنج هزارتومن -  دست توی کیف زرد رنگش که شبیه یک خرگوش بود کرد و چند سکه ی 50 تومانی روی پیشخوان گذاشت و گفت:

میدونم خیلی زیاده ولی عیبی نداره باقیش برای خودتون – متصدی که انگار خیلی از دست دختر بچه ناراحت شده بود – محکم روی میز کوبید و گفت: برو با مامانت بیا بچه جون -دخترک درحالی که لب بالایی اش را آورده بود روی لب پایینی اش گفت: ندارم-متصدی تمام سکه ها را برداشت و ریخت جلوی پای دخترک و گفت: نداری - خب برو از مامانت بگیر . باز هم دخترک جوابش یک کلمه بود . ندارم !


خم شد - سکه هارا برداشت و در کیف کوچکش گذاشت – سرش پایین بود و داشت به سمت در خروجی حرکت می کرد که ناگهان به سمت متصدی برگشت و گفت:راستی شما از کجا می دونین که مامانی من تو بهشته یا اصلا از کجا می دونین که اسم مامانم زهراست.
متصدی چشم هایش را گرد کرد - ابروهایش را یکی یکی بالا انداخت و با لحنی متفاوت گفت:یعنی مامان نداری ؟
دختربچه دوباره همان کلمه را تکرار کرد : بله . ندارم!  

[ جمعه 9 تير 1391برچسب:, ] [ 18:54 ] [ ミ نویسنده : مسعود ミ ] [ ]


تصاویر عاشقانه ای که خیلی ها با دیدنش اشک ریختند...

از قرار معلوم عکس این دو پرنده در کشور اوکراین گرفته شده است و میلیون ها نفر در کشور  آمریکا و اروپا  با دیدن این عکس ها گریه کرده اند. عکاس این عکس ها آنها را به بالاترین قیمت ممکن به روزنامه های فرانسه فروخته است و تمام نسخه های روزنامه در روز انتشار این عکس بطور کامل فروخته شده است.

www.man.o-to.lxb.ir

... دیدن تصاویر در ادامه مطالب...


ادامه مطلب


عشق از دست رفته...

 

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

 زمان به انتهای شب رسیده بود،ولی هنوز عاشقانه بر روی تخته سنگی در کنار دریا نشسته بودند. دخترک در حالی که دسته ای از گل های یاس را با دو دستش گرفته بود و موهای افشانش در خنکای باد موج می زد،سرش را بر شانه ی پسرک گذاشت و به آرامی گفت:چرا فکر می کنی از اینکه همه ی آرزوهایم را تا آخر عمر به تو داده ام پشیمانم؟

پسرک لبخندی زد و مثل همیشه حق به جانب گفت:به خاطر اینکه احساسات کودکانه ات را هنوز هم با خودت داری، یا برای آدم حسابگری مثل من با اینکه عاشقانه تو را دوست می دارم هنوز هم بخشیدن همه ی آرزوهایم به تو کاری سخت و دشوار است و مطمئنم این بخشش تو هم ، تنها از روی احساسات بچه گانه ات است و چیزی نخواهد گذشت که همه ی آرزوهایت را پس خواهی گرفت . 


دخترک از حرف های پسر ناراحت و غصه دار شده بود ، با لحنی آهسته و چهره ای اندوهگین به او گفت:اگر واقعا می خواهی راستی گفته هایم را باور کنی به خانه برو و گلدانی با خود بیاور ، آن لحظه ثابت می کنم که هیچوقت آرزوهایم را پس نخواهم گرفت 

پسرک با خنده گفت:باز چه نقشه ای در سرت است؟ 

دخترک  گفت: فقط برو 

پسر به سوی خانه رفت و گلدانی را با خود به ساحل آورد.ولی هنگامی که برگشت خبری از دخترک بر روی تخته سنگ نبود، کمی به اطراف نگاه کرد ولی او را ندید.سپس در حاشیه های ساحل به دنبال او گشت ، ولی باز هم اثری از او نبود و سپس با صدای بلند شروع کرد به صدا زدن دخترک...... 

ساعت ها سراسر ساحل را گشت ولی جستجو های او نتیجه ای نداشت و در حالیکه دیگر خسته و بی رمق شده بود با گلدانی که در دست داشت کنار ساحل نشست و چشمانش را به دریا دوخت که ناگهان دید، دسته گلی از یاس های سفید بر روی امواج دریا به ساحل می آید...


دانلود...موزیک

 

***دانلود موزیک غمگین و شاد***

همراه با لینک دانلود

 

...ورژن جدید آهنگ فوق العاده زیبای «سخته» از فاتح نورایی...

فرمت:mp3

حجم فایل:4.27 مگابایت

لینک دانلود 

http://masoudsingle.persiangig.com/audio/Fateh%20Nooraei%20-%20Sakhteh%5B1%5D.mp3

دانلود فایل

بقیه اهنگها در ادامه مطالب


ادامه مطلب


قصه این روزها...

 

 

www.man.o-to.lxb.ir

 این روزها

دلم اصرار دارد
فریاد بزند؛
اما . . .
من جلوی دهانش را می گیرم،

وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!!!

این روزها من . . .

خدای سکوت شده ام؛
خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا،
خط خطی نشود . . .!

سکوتی میکنم به بلندی فریاد...

فریادی که فقط و فقط خدا آگاه باشد

از راز دلم؛

از این روزهای تنهایی و دوری و...!!

تا پیش از این بر نادان میکردم سکوتم را

و اکنون بر دل و دیده و اهل دنیا!!

حسرت،که در این هجوم تاریکی

صدای سکوت دل هم به جایی نمیرسد...!

[ دو شنبه 5 تير 1391برچسب:شعر شعر عاشقانه,شعر غمگین,شعر سکوت,شعر تنهایی, ] [ 1:7 ] [ ミ نویسنده : مسعود ミ ] [ ]


خسته ام...

 

www.man.o-to.lxb.ir

 در خویش خسته‌ام!تکرار می‌شود همه‌ی لحظه‌های درد

دیگر ستاره‌های یخی نیز رفته‌اند…

 

ماه از درونِ شب به زمین فحش می‌دهد
تکرار می‌شود همه‌چیزی به رنگِ زرد

 

بنگر؛ آغوشِ خنده به رویم شکسته‌است
از شاخه‌های درختی که کشته شد
“تابوتِ مردنِ پرواز” زنده‌است
دیگر همیشگی شدنِ شعر مرده‌است.

 

 از خویش خسته‌ام

 هر چیزِ تازه در دلِ من می‌شود سیاه
هر رنگِ تازه در نظرم می‌شود تباه
هر روز می‌شکند ریسمانِ من
هر روز پاره می‌شود ایمانم از گناه

 

 از هم گسسته‌ام

 هر چیزِ خوب تو گویی دروغ بود
حتی ستاره‌های یخی نیز مرده‌اند
دیگر ادامه‌ی این راه بسته‌است
حتی خدای من امروز
خسته‌است.

[ یک شنبه 4 تير 1391برچسب:شعر,شعر خستگی,شعر عاشقانه,شعر غمگین, ] [ 23:29 ] [ ミ نویسنده : مسعود ミ ] [ ]


سکوت بی پایان...

 

 

www,man.o-to.lxb.ir

تنها ، بی همزبان ، خسته و یک سکوت بی پایان ... 

در آغوش تنهایی ، آرام اما از درون نا آرام ... 

میخوانم همراه با سکوت ترانه دلتنگی را ... 

میدانم که کسی صدای مرا نمیشنود ، اما چاره نیست باید سکوت این لحظه ها را با فریادی بی صدا شکست ! 

همدلی نیست اینجا که با دل همنشین شود ، همدردی نیست که با قلبم همدرد شود ، همنفسی نیست که به عشقش نفس بکشم ! 

سکوت ، سکوتی در اعماق یک قلب بی طاقت ، مثل این دلشکسته که به امید طلوعی دوباره ، امشب را تا سحر بیدار نشسته ! 

دیگر صدای تیک تیک ساعت نیز بیصداست ، زمان همچنان میگذرد اما خیلی کند! 

انگار عاشق این لحظه هاست ، با ما نامهربان است ، دوست دارد لحظه های تنهایی را ! 

خواستم همزبانم دل تنهایم باشد ، انگار که این دل نیز در حسرت روزهای عاشقیست! 

و تنها سکوت در فضای دلگیر خانه ، حس میکنم بیشتر از هر زمان بی کسی را ! 

قطره ای اشک در چشمانم حلقه زد ، بغض گلویم شکست ، و اینبار چند لحظه ای سکوت با صدای گریه هایم شکست 

اشکهایم تمام شد ، دوباره آرام شدم ، سکوت آمد و دوباره آن لحظه ی تلخ تکرار شد!
[ جمعه 2 تير 1391برچسب:شعر,شعر عاشقانه,متن غمگین,متن عاشقانه,شعر غمگین,متن غمگین از تنهایی, ] [ 22:2 ] [ ミ نویسنده : مسعود ミ ] [ ]


صدای سکوت...

صدایی زیباتر از صدای سکوت نیست ، در این دنیا دلی عاشقتر از یک دل تنها نیست

 

به دنبال یک بازی زیبا ، رنگ دلها همیشه سیاه ، من با بقیه فرق دارم تا آخرش بیا….

 

وعده ی دروغ ، لحظه هایی شلوغ، تپشها تندتر بیقراریها بیشتر ، نمیگذرد این ساعتهای نفسگیر!

پاسخی نمیشنوم ، به خواب نمیروم ، و باز هم شب زنده داری و بی تابی برای کسی که ارزشی برایم قائل نیست ، برای کسی که دلش در کنارم نیست برای کسی که نمیفهمد ، نمیداند ، نمیبیند!

همه چیز پر از دروغ ، باز هم می آید آن غروب…

به انتظار چه کسی نشسته ای؟ باز هم هوس عاشقی کرده ای؟

آغوشت را به همه کس دادی و در آغوش همه کس خوابیدی …
 
 
گرمای تنت برای همه شد و سردی اش برای خودت، نجابتت را فدا کردی در راه دلت…

 باز هم باید بشنوی حرفای تکراری ، باور کنی و فکر کنی دلت اینبار نخواهد شکست ! از این فکرها نکن ، مثل من حرف همه کس را باور نکن

همه مثل همند شک نکن،بیش از این زندگی ات را به پای این و آن تباه نکن!
 
 
منبع: http://3ali3.com
 
[ پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:شعر,شعر عاشقانه,متن عاشقانه,انتظار,صدای سکوت,دروغ, ] [ 19:41 ] [ ミ نویسنده : مسعود ミ ] [ ]